عشق۲

نمی دونم اوج خوشبختیه یا فاجعه ای دردناک 

وقتی که تنها حرفی که به من می زنی 

«دوستت دارم»ِ لعنتی باشد

آتش

نوک انگشتای همیشه یخ کرده ام ٬‌ حالا چنان حرارتی دارند که می ترسم به خودم دست بزنم ...

کی گفته این یه قصه است؟

کلاغ روی شونه مترسک قارقار کرد که یعنی گل با گل سینه فرق داره ، مترسک خندید ، گل رو بو کرد و داد به گوسفند خوشگله مزرعه که بخورتش . بوته کلم مزرعه به دختر گفت اولین کسی نیستی که قلبشو به سینه مترسک می بخشی ، برو جانم ، برو.

بدون اون گل سرخ ، زندگی قابل تحمل تر شده بود ...

نگفتن ها

گاهی صدای زنگ تلفن بیشتر آزارت می دهد تا بوق ممتدش .

سنگ می شویم

دلم گرفته

از تکرر شکستن

گرفته

حال مزاجیمان خوب نیست 

تا بیرون رفتن همه کثافتهای درونی 

این وبلاگ تعطیل است

برای دلداری های دوستانه اسما

حالا که من

بعد از هر بار کشیده شدن آرشه

حس می کنم

قسمت دیگری از روحم خراش خورده

می خواهی بگویی

ویولن زن چپ دست

به خاطر خودش

سازش را فروخت ؟

پاره کردن ناخن پا جوراب را

جدال سیاهی است با سرخی

پاره شدن جورابم

با ناخن لاک دارم

سرخی

ماهی قرمز کوچک

جنین سقط شده من بود

شاید با همه مادرانگی هایم

بیماری

خوردنشان دلم را به درد می آورد

اشکهایم را با خودت ببر