سرخی

ماهی قرمز کوچک

جنین سقط شده من بود

شاید با همه مادرانگی هایم

بیماری

خوردنشان دلم را به درد می آورد

اشکهایم را با خودت ببر

دریایی

لخته ی آبی

توی تنگ بلور

بکارتم را به ماهی بی رنگ بخشیده ام

در مورد امتحان باید بگم به چشم خواهر مادری ، هنوز جاش می سوزه ...

دل

غصه های دلم اغتشاش کردند

با هم سر ناسازگاری داشتند

با یک کودتای سفید رنگ

همه رفتند زیر سایه دیکتاتوری با لب های سیاه

حالا

شب ها صدای پچ پچ شان

و صبح ها تیک تیک ساعت بیدارباش مارش نظامی دیکتاتور

دموکراسی خوابم را به مسلخ می کشند


لذت

بعد از این همه مدت بدون طرح زندگی کردن ٬ دیروز احساس کردم با ماژیک هایم دنیا را فتح خواهم کرد .

داداش بزرگه


هیچوقت به روش نیاوردم معتاده ،گاهی حتی کنارش سیگار هم کشیدم .اگه حالا به ندرت با هم حرف می زنیم ، سالها بهترین دوست هم بودیم . همیشه دوسش داشتم . قبول دارم که من براش مهربونتر بودم ، اما داداش بزرگه خیلی جاها به دادم رسیده ...

.

.

.

حالا هر کار می کنم نمی تونم ببخشمش . داره زیادی تو زندگی من قاطی میشه ، اینقد که برا خودم جا نذاشته . هروقت می خوام فراموش کنم گرفتاریایی رو که برامون درست کرده ، آبروریزی ها ، بی اعتمادی ها ، همه و همه رو ، مامانم نمی ذاره . با ...اشیدن تو اعصاب من خودشو آروم می کنه .

بیماری روحی روانی

نمی دونم من که این قدر عقده ی موی بلند دارم چرا هی را به را (‌راه به راه ؟)‌ موهامو کوتاه می کنم؟

شادی

آنه به ماریلا :‌ اگرچه این لباسا همشون زشتن ولی چقدر خوبه که میشه تصور کرد آستینای پفی دارن با یقه تور ...

شیوه تربیت

انیمیشن tangled رو دیدین ؟

نحوه برخورد جادوگره با راپونزل انگار از روی روابط مادر _ دختری من و مادرم گرته برداری شده .