چه کسی بود
آن که
آن روز
مرا
از درخت انجیر
پایین آورد؟
باد اومد و خودت افتادی پایین.../
باد پدرسگ
یه نامردی اون زیر داشت درختو تکون میداد . . .
از خودم بابت دوست خوش ذوقی چون تو متشکرم!
tnx
شاید نگاهش....+ مظمئن باش یک شب اغوشت را از بالشت می دزدم...اپم مهربون
همیشه بابا بزرگم منو به زور از روی درخت توت پایین میاورد
یک طعمه برات گذاشت خودتو انداختی پایین یادت نیست
همون که از خواب بیدارت کرد
خود اشکل توت تکونی انداختت پایینهمان که تو را بلعید و کیف کرد
درخت انجیر و سیب نداره مهم اینه که تو رو از حست جدا کرد...
مادر ؟
مام نوشتیم
کی بود؟
به خدا من نبودم
انجیرِ گسِ تابستان...
کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ؟!!
got the point !
آره قشنگنمن مرداویج بودم
از من پلیست تا توویران مباد این پل [گل]
سکوتِ اجباری.
عصبانی نشو که فحش بدی اگه چیز بدی نوشته حسام را می گم محلش نذار
چگونه می شود مرد وقتی زندگی از پنچره رو به رو دست تکان می دهد موهای خرمای اش را روی شانه می ریزدمرگ چطور دلش می آید چشم هایم را ببنددوقتی زندگی هر شب پرده را کنار می زند و تمرین رقص می کند ( علی رضا نوری - همدان )شاید گاهی باید روی زمین راه رفت تا بالای درخت انجیر صفا کرد
چه کسی آن روز بهتر نیست؟
استاد!
..............بالا پایین افتاده است.....................تو سر جای خودت هستی.
مثل این که هنوز نتوانستی بری بالا
باد اومد و خودت افتادی پایین.../
باد پدرسگ
یه نامردی اون زیر داشت درختو تکون میداد . . .
از خودم بابت دوست خوش ذوقی چون تو متشکرم!
tnx
شاید نگاهش....
+ مظمئن باش یک شب اغوشت را از بالشت می دزدم...
اپم مهربون
همیشه بابا بزرگم منو به زور از روی درخت توت پایین میاورد
یک طعمه برات گذاشت خودتو انداختی پایین یادت نیست
همون که از خواب بیدارت کرد
خود اشکل توت تکونی انداختت پایین
همان که تو را بلعید و کیف کرد
خود اشکل توت تکونی انداختت پایین
همان که تو را بلعید و کیف کرد
درخت انجیر و سیب نداره مهم اینه که تو رو از حست جدا کرد...
مادر ؟
مام نوشتیم
کی بود؟
به خدا من نبودم
انجیرِ گسِ تابستان...
کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ؟!!
got the point !
آره قشنگن
من مرداویج بودم
از من پلیست تا تو
ویران مباد این پل [گل]
سکوتِ اجباری.
عصبانی نشو که فحش بدی اگه چیز بدی نوشته حسام را می گم محلش نذار
چگونه می شود مرد
وقتی زندگی
از پنچره رو به رو دست تکان می دهد
موهای خرمای اش را روی شانه می ریزد
مرگ چطور دلش می آید
چشم هایم را ببندد
وقتی زندگی هر شب پرده را کنار می زند
و تمرین رقص می کند ( علی رضا نوری - همدان )
شاید گاهی باید روی زمین راه رفت تا بالای درخت انجیر
صفا کرد
چه کسی آن روز بهتر نیست؟
استاد!
..............بالا پایین افتاده است
.....................تو سر جای خودت هستی.
مثل این که هنوز نتوانستی بری بالا