بالا می روم . . .

چه کسی بود

آن که

آن روز

مرا

از درخت انجیر

پایین آورد؟

کبری می شویم ...

تصمیم گیری های من دقیقن طبق این فرمول محاسبه می شن : میزان گند زدن برابر است با مجذور اهمیت موضوع 

تصمیم گرفتم که دیگه گند نزنم ٬ مطلوبست محاسبه میزان گند نهایی 

پ.ن : خودم هم گه گیجه گرفتم

این روزها

شده تا حالا گوشیتو برداری ٬‌ بخوای اس ام اس بدی و هزار بار به صفحه خالی نگاه کنی ؟‌ شده شماره یه نفرو سرچ کنی و مردد بمونی که دکمه زنگ رو فشار بدی یا نه ؟ شده بخوای چیزی بگی برای این که چیزی گفته باشی و ندونی که چی بگی ؟ 

این روزا مدام این جوریم ...

عشق

بحث هایی هم هست 

که با مشتقات جمله «دوستت دارم» تمام می شوند 

بی اینکه تمام شده باشند

فردیت

دلم می خواد تو  یه رابطه ای باشم که ضمن اینکه تنهاییم محفوظ بمونه تنها نباشم .

نبرد

دارم کم کم تبدیل به چیزی می شم که همیشه ازش متنفر بودم : 

یه کدبانوی با سلیقه 

 

نمی خوام قبول کنم که شکست خوردم ٬‌به جنگیدن ادامه می دم . ۲۳ سالگی برای قبول شکست خیلی زوده ٬ خیلی .

همیشه ترس

از بس برای به دست آوردن هر چیزی عقوبتی را تحمل کردم که تحمل کردنش در توان من نبود ٬‌از همه چیز متنفرم ...

پ.ن :‌ این به این معنی نیست که جا زدم

عشق۲

نمی دونم اوج خوشبختیه یا فاجعه ای دردناک 

وقتی که تنها حرفی که به من می زنی 

«دوستت دارم»ِ لعنتی باشد

آتش

نوک انگشتای همیشه یخ کرده ام ٬‌ حالا چنان حرارتی دارند که می ترسم به خودم دست بزنم ...

کی گفته این یه قصه است؟

کلاغ روی شونه مترسک قارقار کرد که یعنی گل با گل سینه فرق داره ، مترسک خندید ، گل رو بو کرد و داد به گوسفند خوشگله مزرعه که بخورتش . بوته کلم مزرعه به دختر گفت اولین کسی نیستی که قلبشو به سینه مترسک می بخشی ، برو جانم ، برو.

بدون اون گل سرخ ، زندگی قابل تحمل تر شده بود ...