هنوز به تغییر مکان عادت نکرده ام  

این به معنای بهتر یا بدتر بودن وضعیت فعلی نمی باشد

داریوش بخوان

اشکهایم

لابلای صدایت گم می شوند

وقتی گشت امنیت اخلاقی به من هم تذکر می دهد ، یعنی اوضاع بسیار عجیب می باشد .

بالا می روم . . .

چه کسی بود

آن که

آن روز

مرا

از درخت انجیر

پایین آورد؟

کبری می شویم ...

تصمیم گیری های من دقیقن طبق این فرمول محاسبه می شن : میزان گند زدن برابر است با مجذور اهمیت موضوع 

تصمیم گرفتم که دیگه گند نزنم ٬ مطلوبست محاسبه میزان گند نهایی 

پ.ن : خودم هم گه گیجه گرفتم

این روزها

شده تا حالا گوشیتو برداری ٬‌ بخوای اس ام اس بدی و هزار بار به صفحه خالی نگاه کنی ؟‌ شده شماره یه نفرو سرچ کنی و مردد بمونی که دکمه زنگ رو فشار بدی یا نه ؟ شده بخوای چیزی بگی برای این که چیزی گفته باشی و ندونی که چی بگی ؟ 

این روزا مدام این جوریم ...

عشق

بحث هایی هم هست 

که با مشتقات جمله «دوستت دارم» تمام می شوند 

بی اینکه تمام شده باشند

فردیت

دلم می خواد تو  یه رابطه ای باشم که ضمن اینکه تنهاییم محفوظ بمونه تنها نباشم .

نبرد

دارم کم کم تبدیل به چیزی می شم که همیشه ازش متنفر بودم : 

یه کدبانوی با سلیقه 

 

نمی خوام قبول کنم که شکست خوردم ٬‌به جنگیدن ادامه می دم . ۲۳ سالگی برای قبول شکست خیلی زوده ٬ خیلی .

همیشه ترس

از بس برای به دست آوردن هر چیزی عقوبتی را تحمل کردم که تحمل کردنش در توان من نبود ٬‌از همه چیز متنفرم ...

پ.ن :‌ این به این معنی نیست که جا زدم